تحلیل و بررسی آثار حمید شاطری
نمایشگاه «والد، فرزند» آثار حمید شاطری را میتوان مواجههای میان حافظه، پیوندهای عاطفی و بازخوانی زیست انسانی دانست؛ مواجههای که در آن رابطهی نسلها، انتقال احساس و تداوم تجربهی زیسته، بهصورت غیرمستقیم و شاعرانه در تصویر تجلی مییابد. شاطری، طراح، نقاش و مجسمهسازی که آموزش خود را نزد استادانی چون منوچهر معتبر، غلامحسین نامی، زندهیاد اصغر محمدی، امین نظر، رضا ایمانی و در حوزهی مجسمهسازی نزد استاد عظیمزاده گذرانده، بر پایهی این پشتوانهی آموزشی، به زبانی شخصی و قابل تشخیص دست یافته است. برگزاری دو نمایشگاه انفرادی در سالهای ۱۳۷۰ و ۱۳۷۲ در تهران، گواهی بر استمرار و پیگیری جدی او در مسیر حرفهای است.
نمایش آثار این مجموعه در گالری آیریس کانتمپورری از ۴ آذر تا ۲۸ آذر ۱۴۰۴ برگزار شد؛ نمایشگاهی که امکان بازخوانی جهان تصویری هنرمند را در قالب مفهومی «والد، فرزند» فراهم آورد؛ مفهومی که نه بهصورت روایی مستقیم، بلکه در لایههای احساسی و بصری آثار جریان دارد.
در نقاشیهای شاطری، بوم به فضایی برای کشف لحظه بدل میشود. عناصر تصویری همچون گنبدها، دیوارها، خانههای کویری و طاقیهای خاموش، در کنار نشانههایی از طبیعت ـ بوتههای سبز، پردههای شستهشدهی معلق در هوا، کوههای مرطوب ـ و نیز پیکرههای انسانی، نه بهعنوان موضوعاتی منفرد، بلکه بهمثابه اجزای یک زبان احساسی عمل میکنند. این زبان، حامل سکوتی درونی است که مخاطب را به تأمل، مکث و بازگشت به تجربههای بنیادین انسانی فرا میخواند.
از منظر بینامتنی، میتوان تأثیراتی از پیتر بروگل را در آثار شاطری تشخیص داد؛ بهویژه در نگاه روایی به زندگی روزمره، حضور شخصیتها و پیوند تصویر با خاطرهی جمعی. در عین حال، ساختار کلی آثار و نحوهی ساماندهی فضا، یادآور نگارههاست؛ جایی که روایت و تزئین همزمان پیش میروند. این ویژگیها با بازیگوشی آگاهانه در ترکیببندیها همراه میشود؛ بازیگوشیای که در جابهجایی مقیاسها، چیدمان سیال عناصر و ایجاد ریتم بصری نمود مییابد و به تصویر حیاتی درونی میبخشد.
یکی از مؤلفههای برجستهی این مجموعه، حضور کاراکترهای زنانه است؛ زنانی چاق و مهربان با چهرههایی برگرفته از گذشته. این پیکرهها بیش از آنکه بازنمایی فردی باشند، یادمانهایی از حافظهی جمعیاند؛ چهرههایی آشنا که بار عاطفی اثر را تقویت میکنند و در نسبت مفهومی نمایشگاه، میتوان آنها را حاملان مهر، مراقبت و پیوندهای بنیادین میان والد و فرزند دانست.
با این حال، در تحلیل انتقادی آثار «والد، فرزند»، میتوان به غلبهی کیفیت تصویرسازی در برخی نقاشیها اشاره کرد؛ وضعیتی که در آن مرز میان نقاشی و تصویرسازی گاه کمرنگ و ساکن میشود. در این موارد، روایتپردازی بصری بر کنشهای آزادانهی نقاشانه غلبه مییابد و امکان تجربهی گستردهتر ماده، رنگ و سطح محدودتر میشود. این ویژگی، هرچند به انتقال مفهوم کمک میکند، اما میتواند از ظرفیتهای تجربی نقاشی بکاهد.
در مجموع، نمایشگاه «والد، فرزند» تلاشی است برای بازنمایی پیوندهای انسانی در سطحی درونی و احساسی. حمید شاطری نقاشی را نه بهمثابه ابزار نمایش، بلکه بهعنوان رسانهای برای ایجاد مواجههای عاطفی و روانشناختی به کار میگیرد؛ مواجههای که مخاطب را به درنگ، بازگشت به خاطره و تجربهی لحظهای از آرامش و تأمل دعوت میکند.

