نمایشگاه انفرادی فریبرز قلم با عنوان روی نوک سوزن از ۱۶ تا ۲۷ آبان ۱۴۰۴ در گالری والی برگزار شد. این مجموعه که با تکنیک پاستل شکل گرفته، جهانی معلق میان واقعیت و خیال را پیش روی مخاطب میگذارد؛ فضایی که در آن مرزها آگاهانه محو شدهاند، اما ردِ دست هنرمند و میزان اثرگذاری او همچنان قابل تشخیص است.
قلم بیش از آنکه به بازنمایی دقیق اشیا وفادار بماند، بر انتقال حس و تجربهی عاطفی تکیه میکند. اشیا در آثار او نه روایتمحورند و نه بهعنوان موضوعی مستقل عمل میکنند؛ بلکه واسطههایی برای برانگیختن احساساند. این رویکرد در برخی آثار به خلق فضایی شاعرانه و تأثیرگذار انجامیده، اما در مواردی نیز به تکرار حالوهوا و کاهش تنوع بصری منجر شده است؛ تا جایی که مخاطب با کیفیتی یکدست اما کمریسک مواجه میشود.
رها کردن مسیر آکادمیک از سوی هنرمند را میتوان تلاشی آگاهانه برای فاصلهگرفتن از قواعد تثبیتشده دانست؛ تصمیمی که هرچند جسورانه است، اما گاه باعث میشود آثار بیش از حد به شهود شخصی متکی بمانند و از انسجام مفهومی فاصله بگیرند. در برخی کارها، ایده بیش از آنکه صورتبندی شود، در سطح حالتی معلق باقی میماند.
در ادامهی این مسیر، آنچه هنرمند میبیند به یاری تاریکی به ترازی بالاتر از «واقعیت» رسانده میشود. با این حال، پرداخت او به تاریکی بیش از آنکه بر نوآوری استوار باشد، بر تثبیت یک وضعیت بصری تکیه دارد؛ تاریکیای که اغلب نقش بستر احساسی را ایفا میکند، نه عاملی برای گشودن افقهای تازهی دیدن. در اینجا میتوان به گفتهای از هنری فیوزلی اندیشید که به نقل از رویین پاکباز، از منظرههایی یاد میکند که تمامی توان هنرمند را صرف توصیفی بیرمق از مکانی خاص میکنند. خطری که در بخشی از آثار فریبرز قلم نیز احساس میشود، نزدیکشدن به همین ایستایی است؛ جایی که فضا، هرچند خوشساخت و دلنشین، از برانگیختن تنش درونی بازمیماند.
با اینهمه، زمانی که تاریکی در آثار قلم از حد پسزمینه فراتر میرود و به عنصری فعال بدل میشود، کارها قدرت بیشتری مییابند. در این لحظات، واقعیت نه صرفاً توصیف، بلکه دگرگون میشود و لایههایی از تنش میان میل، حقیقت و بدن آشکار میگردد. همچنین میتوان بهطور پنهان نشانههایی از تجربههای حسی زنانگی و مردانگی را در نورپراکنیهای رنگین آثار دریافت؛ مؤلفهای قابل تأمل که میتوانست با جسارت و وضوح بیشتری بسط یابد.
روی نوک سوزن نمایشگاهی است که بیش از آنکه پاسخهای قطعی ارائه دهد، پرسش طرح میکند؛ دربارهی جایگاه احساس در برابر واقعیت و نسبت شهود با فرم. مجموعهای با درخششهایی قابل توجه که برای تثبیت زبان شخصی هنرمند، همچنان نیازمند پالایش، ریسکپذیری بیشتر و فاصلهگرفتن از ابهام صرف است.

