ایمان ابراهیمپور (م. ۱۳۷۰، تهران، ایران) دیپلم خود را در رشتهی گرافیک از هنرستان فارابی کرج و کارشناسی نقاشی را از دانشگاه کمالالملک نوشهر دریافت کرد. او در سال ۱۳۸۹ در جشنوارهی هنرهای تجسمی دانشگاه کمالالملک رتبهی اول را کسب کرد و در سال ۱۳۹۳ از برگزیدگان جشنوارهی هنرهای تجسمی «ورسوس» شد. ابراهیمپور یک نمایشگاه انفرادی برگزار کرده و آثارش در چندین نمایشگاه گروهی به نمایش درآمده است. او در کرج زندگی و کار میکند.
«خاطرات حوالی غروب» عنوان نمایشگاه انفرادی اوست که در تاریخ ۵ الی ۱۷ بهمن در گالری یگانه برگزار شد. گالری یگانه بهعنوان یکی از معدود فضاهایی است که به گزینش هنرمندانی میپردازد که تجربهگرا هستند و مستمر به تمرین و خلق میپردازند. از اینرو پرداختن به رویکرد تجسمی گالری یگانه و انتخاب هنرمندان، تأثیر قابلتوجهی در رشد و توسعه از حیث اقتصاد هنر و فرهنگ دارد.
در یک تصویرپردازی، آنچه قابلتشخیص است و بیشتر به آن پرداخته میشود «شکل» است و مابقی، «زمینه» نام دارد. به عبارتی دیگر، آنچه توجه ما را بیشتر جلب میکند، فرُمهای متنوع هستند که اغلب رنگی یا بیرنگ بر ما نمایان میشوند. با توجه به اینکه مطالعهی موردی بر پروژهی اخیر ایمان ابراهیمپور در فضای «گالری یگانه» است، این بخش از یادداشت بر محور «زمینه» و ارتباط طولموج رنگهای منتشرشده از سطوح آثار او میباشد. هرچند تشخیص میان شکل و زمینه در آثار او همواره آسان به نظر نمیرسد و عناصر بهکاررفته ماهیت «دو هویتی» به همراه دارند.
با کشیدن یک یا چندین شکل، هوشمندانه زمینه یا به عبارتی پسزمینه را هم در لایههای غیرقابلتفکیکپذیری خلق کرده است و چیزی را به آشکارگی میآورد که در عین حال پنهان است. این پدیده اغلب در نمادهای آیینی و بسیار کهن رواج داشته است. او با پرداختن به عناصر طبیعت و منظرهها، با رنگهای درخشان و خیالانگیز با طولموجهای گسترده، کوشیده است تا شکلبندیهای موقتی در جریان نامیرا شدن ارائه دهد. منظور از این یادداشت، طبق عملکرد مغز و کشف مشاهداتمان است که بیشک سازمان روح و روان، بیدخالت در اثبات این امر نیست.
همچنین، رویکرد بزرگتر کانت آن بود که برای همیشه ثابت کرد که عالم خارج را فقط از راه حواس درک میکنیم و ذهن فقط یک لوح سادهی ناتوان و منفعل در برابر محسوسات نیست، بلکه عامل مثبتی است که تجارب و آزمایشها را برمیگزیند و از نو میسازد. (دورانت، ۱۳۸۷: ۲۵۹)* بنابراین میتوان تصدیق کرد که قوهی بینایی و ادراکی بر اثر تضاد بین نور مرئی ناشی از آنها و نوری که از محیط نزدیک آنها به طرف ما میآید، همزمان به یک همگرایی مشترک میپیوندند.
این امر دلالت به جسمیت رنگ و همنشینی آنها در کار ایمان ابراهیمپور در یک تنیدگی پیوسته بین شکل و زمینه مبدل شده است. نورهای رنگی که حاصل امواج رنگی است که هر بخش از سطوح کار او گسیل میکند، منجر به پیدا کردن فرمهایی است که نمیتوانیم در لحظهی اول ببینیم. هرچند اختیار آگاهانهی هنرمند در حذف و اضافهکردن بخشی از «تصویرش» نادیدهگرفتنی نیست، اما رفتار نقاشانهی او طوری محرکهای بینایی در مخاطب را پویا میکند که باعث هوشیاری سطح آگاهی در کشف جزئیات و دستیابی به کلیتی وحدتیافته میشود.
بازنمایی «نورهای درخشان و رنگی»، بازنمایی حرکت و سکون و تباین بین تیرگی و روشنایی را بهدنبال داشته است، هرچند توهمی که در چشم مخاطب ایجاد میشود، آنچنان شفاف است که حس تفکر و تعلق را عمیقتر میسازد. از طرفی، کاربست رنگهای فانتزی و همزمانی موجود از حیث مکان، زمان و لحن معاصری آمیخته از طنز کارتونی، گرافیک و اکسپرسیونیسم را به موازات هم به یک نقطه میرساند.
*دورانت ،ویل (۱۳۸۷)، تاریخ فلسفه، مترجم:عباس زریاب خویی، تهران، نشرعلمی و فرهنگی

