تاریخ نمادگرایی نشان میدهد هر چیز میتواند معنایی نمادین داشته باشد. اشیایی طبیعی مانند سنگها، گیاهان، جانوران، انسانها، کوهها، و… و یا چیزهایی که به دست انسان ساخته شدهاند؛ مانند قایق، خانه و یا اتومبیل و یا حتی اشکال انتزاعی مانند اعداد و… در واقع کل کائنات بالقوه عرصهای است برای نمادها. انسان با گرایشی که به نمادسازی دارد ناخودآگاه همه چیز اطرافش را به نماد تبدیل میکند و با این کار به آنها اهمیت روانشناختی میبخشد و از آنها در میان اندیشههای مذهبی و هنرهای دیداری سود میجوید. مطالعه نمادها صرفاً یک تبحر نیست، نماد با خودشناسی انسان مربوط است. نماد یکی از ابزارهای معرفت و کهنترین و بنیادیترین روش بیان محسوب میشود. ابزاری که موجب آشکارشدن مفاهیم میگردد که بهصورت دیگری قابلبیان نیستند. ایمان به تابو، توتم، مانا، خورشید، ستاره و آتش، ارواح مرموز و ماوراءالطبیعه و… حکایتگر جستجوهای پیاپی انسان است از نخستین مراحل تاریخ حیاتش است. گوستاو یونگ میگوید همانگونه که میاندیشیم رؤیا میبینیم. رویاها بازگوکننده همان اندیشههای درونی خودمان است که به شیوهای نمادین تجلی پیدا میکنند. برخی اعتقاد دارند که ساحت خواب یک امر مقدس است. یکی از وجوه اختلاف خواب و اسطوره به تعبیر جوزف کمبل در این است که رؤیا یک تجربه شخصی از زمینه عمق و تاریک است که حائل زندگی آگاهانه ماست. درحالیکه اسطوره رؤیای جامعه است. اسطوره، رؤیای عمومی و رؤیا، اسطوره خصوصی است. بااینحال گاه رؤیای خصوصی وارد میدان اسطوره نیز میشود. انسان ممکن است اصل خود را از یاد ببرد؛ اما گاهی دیدن یک حالت شهودی و ناگهانی میتواند باعث شود که آنچه از یاد برده است را دوباره بهخاطر بیاورد. رمزپردازی در واقع، ابزاری از دانش و کهنترین و اصولیترین روش بیان چیزها است.
نماد میتواند با ادیان، پرستشها و تمدنها پیش رود و پویا باشد. در اساطیر کهن فرض بر این است که آنچه آسمانی است جنبه آغازین و جاودانه دارد و آنچه در زمین است انعکاسی از آن است. در واقع آنچه در بالاست معنای آنچه در پایین است به همراه خود دارد جاودانی است و حالت جاودانی آن به نماد، آن نیروی پایدار را میبخشد که در طی روزگاران به طور مؤثر باقیمانده ادامه یافته است. بهقدریکه حالت تقدس به خود میگیرد و به قدرتی فراسو میرسد. مفاهیم مربوط به پرستش بخش اعظم نمادپردازی را تشکیل میدهد، گاه انسان کهن برای نشاندادن یک خدا یا یک الهه از کالبد آدمی استفاده میکند تا آن را بهصورت خدایی مشخص در آورد. بدین ترتیب بشر با بخشیدن ماده و هویت به موجوداتی که شکل اصلی آنها ناشناخته است تصویری نمادین ارائه میدهد. در شرق خدایان بیشتر صورت انسانی داشتند، نشاندهنده مفاهیم انتزاعی و ماورای طبیعی بودند و حالت نمادین داشتند. این مطلب در مورد شخصیتهای تاریخی نیز گاهی صدق میکند و آنها را بهصورت نمادهایی معرفی میکند.
اقوام کهن اندیشههای نیاکان خود را حفظ میکردند. بدین معنا که برای اجسام بیجان مثل فلز، سنگ و گل نیرویی سحرآمیز متصور بودند که این عناصر میتوانند در سرنوشت اقوام نفوذ کنند. بر اثر همین اندیشه بود که تندیس خدایان را به میدان جنگ میبردند. نمادگرایی، آن جنبه از واقعیت را که از مفاهیم دورتر است آشکار میسازد. بسیاری از رمزپردازیهایی که در طی قرون بهصورت سنت درآمده است یک دانش مشترک میان ملتها را تشکیل میدهد و از رمزهای ارتباطی فراتر میرود. نماد اندیشه آدمی را بر میانگیزد و انسان را به فراخنای تفکر بدون گفتار رهنمون میکند. از انسان فراتر رفته و به شرح جهانی میرسد و در حیات روان جای دارد. در بسیاری از جنبهها یا تجارب مستقیم زندگی و حقیقت را متبلور میسازد و بنابراین معنایی بزرگتر از یک علامت یا نشان دارد.
زندگی همیشه بر مدار پیدایی، کمال، مرگ و حیات میچرخد و جاودانگی و زوالناپذیری در آن جای دارد و نمادهای بسیاری همیشه نمایانگر این راز هستند