پژوهشها و آمارهای آسیبشناسان اجتماعی در ایران نشان میدهند که مسئله «ناامیدی اجتماعی» در جامعه ما وضعیتی نگرانکننده دارد. در این معنا «امید به زندگی و آینده» شرایط مناسبی ندارد و به نحو انضمامیتر انتظار «بهبود وضعیت موجود» با حفظ همین مناسبات و ساختارها از سوی سوژههای اجتماعی تقریباً از دست رفته است. فقدان امید به آینده در یک جامعه، خطری مهلک برای همه سوژههای اجتماعی و کلیت جامعه به حساب میآید، زیرا اتفاقی که در پس فقدان امید در جامعه و افزایش ناامیدی میافتد، از دست رفتن عقلانیت جمعی و رجوع به عقل ابزاری با هدف حفظ بقای خویشتن فردی در دل یک جامعه است. بدیهی است فقر و بیکاری سهم عمدهای در ابتلای افراد به ناامیدی دارد، چرا که بنا به تحقیقات میدانی صورت گرفته افرادی که از نظر مالی در وضعیت مطلوبی قرار ندارند بهمراتب بیشتر از دیگران دچار ناامیدی میشوند، همچنین طبق تعاریف سازمان بهداشت جهانی فقر اولین عامل ناامیدی در افراد است.
یکی دیگر از دلایل ناامیدی در افراد نبود شغل مناسب است چراکه نبود شغل مناسب افراد را منزوی خواهد کرد؛ داشتن شغل مناسب خود میتواند عاملی برای شادابی و نشاط فرد باشد. از سوی دیگر باید خاطر نشان کرد براساس نظرسنجیهای بهعملآمده بسیاری از دانشجویان ترم آخر دانشگاهها تنها به دلیل نبود بازار کار مناسب احساس ناامیدی دارند و دیگر تمایل چندانی برای پایان تحصیل خود ندارند که این خود در افزایش ناامیدی در میان دانشجویان بسیار تاثیرگذار است.
بزرگترین بیماری در جامعه یأس و ناامیدی نسبت به آینده است، برای همین است که حاکمان باید عدالت را در جامعه زنده کنند و با اجرای عدالت امید به زندگی در جامعه بالا می رود و مردم به نظام علاقه مند می شوند .اینکه جوانی هر چه تلاش کند نتیجه ای حاصل نشود دیر یا زود ناامید می شود وچه بسا به بیراهه ها متوسل شود این وظیفه مسوولان است که در برنامه های تلویزیونی ونشریات و… جوانان را به روش های صحیح زندگی ترغیب کنند. واگر امروز ما مردمان ناامیدی داریم حتما باید به کم وکاستی های آموزشی و فرهنگی پی ببریم. «سیاست امید» در بستر شرایط و احساس ناامیدی فوق ضرورت مضاعف پیدا میکند و شکل میگیرد. حاملان سیاست امید بهجای تأکید یکجانبه بر ساختارهای نابرابر و تبعیضآمیز اولا در مقام شناخت، وجود این ساختارها را انکار نمیکنند و ثانیا بر کنشگری واقعنگرانه و امیدوارانه برای اصلاح این ساختارها تأکید میکنند. در سیاست امید کنشگری آگاهانه و واقعنگرانه در برابر رویکردهای ساختارگرا قرار دارد. در سیاست امید، حاملان و کنشگران به مردم وعدههای بزرگ و تحققنیافتنی و آرمانشهری نمیدهند، بلکه ضمن قبول واقعیات معتقدند با رونق گفتوگوی جمعی در میان اقشار مختلف درباره مشکلات و راههای برونرفت از آنها، آیندهای بهتر به روی شهروندان گشوده ميشود.
اینکه بگوییم یاس حاصل فعالیت دشمنان واستکبار جهانی است تنها پاک کردن صورتمسله است چرا که درنهایت اگر چنین مساله ای هم باشد ما نباید آرام بنشینیم و دست روی دست بگذاریم رسانه ملی بعنوان سرمایه ملی باید بخش عمده ای از برنامه های خود را صرف ساخت برنامه های آموزشی با کیفیت بالا بکند تا اگر دشمنان هم قصد بر هم زدن امید در جامعه دارند خنثی شود. وقتی حاکمان در مسائل غیر ضروری داخلی و یا خارجی غرق شوند و یا استفاده از مشاوران یک دست و یا سماجت بر رای و نظر خود داشته باشند، تحقق مفهومِ «نمی خواهند» شکل می گیرد و به راحتی افکار عمومی قضاوتش این می شود که مسئولین «نمی خواهند» که کشور و مردم آرامش و موفقیت و پیشرفت داشته باشند.
اگر در مدرنیته اول (دوره ۱۸۵۰ تا ۱۹۶۰) امید به آینده در اکثر جوامع از جمله جامعه ایران رو به افزایش بود، امروز در مدرنیته دوم یا به قول اریک بک در دوره «مدرنیته در آغوش خطر» در کنار فرایند افزایش امید در بخشی از جمعیت، با فرایند افزایش ناامیدی و ترس از آینده نیز در بخشی از جامعه مواجهیم.
و اگر بگوییم نمی توانیم که باید بدانیم نتوانستن از دو منشا ایجاد می شود از ضعف و نیز از عدم آگاهی از مسائل پیش روی، در این صورت نباید توقعی داشت که جامعه مسیر صحیح پیشرفت و تعالی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی قرار گرفته و آن مسیر را طی کند. ببینید اگر افراد ضعیفی به صِرف هم گرایش بودن با حاکمیت ها وارد عرصه شوند و از حضور نخبگان و برجستگان به وسیله فیلترهای به ظاهر قانونی ممانعت شوند، خروجی چنین سیاست هایی، «نتوانستن» است .