وقتی هنرمندان خودشان گالریدار میشوند، ترکیبی از حساسیت هنری و استراتژی تجاری شکل میگیرد و مفهوم اداره یک گالری تغییر میکند. بعضی از شناختهشدهترین گالریداران دنیا ابتدا هنرمند بودند، نه فروشنده آثار هنری.
به گزارش هدف پرس به نقل از آرتنت؛ در شهرهای مهم هنری مثل نیویورک، لندن، لسآنجلس و بروکسل، بسیاری از گالریداران سابق هنرمند بودند. برای مثال، پشت گالریهای Reena Spaulings Fine Art و Gavin Brown’s Enterprise هنرمندانی هستند که تجربه عملی در هنر داشتهاند. گالری i8 در ریکیاویک ایسلند توسط بورکور آرنارسون اداره میشود و نیکولاس شافهاوزن، هنرمند و کیوریتور سابق، گالری KIN را در بروکسل راهاندازی کرده است. جک هانلی، گالریدار مشهور نیویورک، ابتدا نقاش بود و بعد از تعطیلی گالری خود دوباره به نقاشی بازگشته است. سباستین گلادستون، گالریدار جوان آمریکایی، از هنرمندی شروع کرده و جو برادلی، نقاش معروف، گالری جدیدی به نام Galerie Sardine در نیویورک راهاندازی کرده که خبرساز شده است.
برخی هنرمندان به دلیل نیاز وارد گالریداری شدند. گلادستون میگوید: «دنیای هنر خیلی غیرشفاف و سختدسترس به نظر میرسید. تنها راه ارائه کارهایی که من و دوستانم انجام میدادیم این بود که خودمان آنها را نمایش دهیم.» تجربههای ناامیدکننده او بهعنوان هنرمند، پایهای برای ساختار گالری شد. او میگوید: «هر نمایشگاهی که برگزار میکردم کار زیادی میبرد و نتیجه اغلب ناامیدکننده بود. این درسها باعث شد گالری من طوری ساخته شود که حمایت واقعی از هنرمندان فراهم کند»
برخی دیگر، نه با تجربه شخصی در استودیو، بلکه از نزدیک با زندگی هنرمند آشنا شدند. والنتینا آکرمن، که با همسرش جو برادلی گالری ساردین در نیویورک را اداره میکند، میگوید: «من از نزدیک شاهد رشد حرفه جو بودم و این تجربه در اداره گالری و نحوه کار با هنرمندان تاثیرگذار است. از دغدغهها و چالشهای آنها آگاه هستم و میدانم چه چیزی انرژی و حمایتشان میکند».
گالری ساردین خود را «بر اساس پروژه هنرمند» میداند و نه صرفاً یک گالری معمولی. آکرمن توضیح میدهد: «میخواستیم پروژه محور باشد و به مبارزات هنرمند احترام بگذاریم. در نیویورک چالشها زیاد است، اما حس ثبات و حمایت واقعی میتواند مسیر حرفهای یک هنرمند را تغییر دهد»
در ایسلند، بورکور آرنارسون مسیر متفاوتی داشت. قبل از تأسیس گالری i8 در ریکیاویک در سال ۱۹۹۵، او هنرمند و عکاس مطبوعاتی در لندن بود. او تجربه هنرمند بودن کوتاه خود را چنین توضیح میدهد: «تلاش من برای هنرمند بودن با طنز همراه بود. مدتی نمایشگاه برگزار کردم اما جدی نگرفتم. این دوران کمتر از چهار سال طول کشید»
اگرچه تجربه او کوتاه بود، اما نحوه تعاملش با هنرمندان را شکل داده است. او میگوید: «به من گفتهاند یک هنرمند سابق گالریدار بهتری میشود و دلال بدتری»
این حساسیت اغلب به صبر و درک واقعی از هنرمندان منجر میشود. گلادستون میگوید: «درس اصلی از ساختن هنر این است که سخت است. این فرآیند میتواند تنها و احساسی باشد، بنابراین باید فضایی فراهم کرد تا هنرمندان هر چیزی که تجربه میکنند، تحمل کنند. هنر خوب زمان میبرد و شتاب دادن یا فشار آوردن به هنرمندان کمکی نمیکند»
آکرمن به چالش دیگری اشاره میکند: «هنرمند بودن فعالیتی آرام و درونگرایانه است، اما ناگهان وارد عرصه عمومی میشوید و باید یک روابط عمومی بزرگ باشید. این تغییر میتواند سخت باشد.» او این وضعیت را «تغییر کد» مینامد: «هنرمندان باید بین دنیای درونگرایانه و عمومی حرکت کنند. فشار برای ارائه خود و بیان سریع زیاد است و ما سعی میکنیم بخشی از این بار را کاهش دهیم تا تمرکزشان روی کارشان باشد»
برای آرنارسون، نمایشگاهسازی خودش یک فرآیند خلاقانه است و نیازهای خلاقانه گالریدار را برآورده میکند. اما او هشدار میدهد: «هیچ چیزی سریعتر از دیدن کاری که یاد کار خودت میاندازد، انگیزه را از بین نمیبرد»
هیلدیگونور بیریگزدوتیر، هنرمندی که ایسلند را در بینال ونیز ۲۰۲۴ نمایندگی کرد، میگوید مدیریت گالری «هنر خودش است» و بر ارزش احترام متقابل تأکید میکند. او توضیح میدهد که تجربه هنرمندی آرنارسون باعث درک فوری از دیدگاه هنرمندان میشود و انرژی کمتری صرف توضیح دادن نیازها میشود.
این رابطه باعث ایجاد اعتماد کامل میشود: «او پایه کار من را میفهمد و صادق است و همیشه در بهترین منافع من عمل میکند»
آرنارسون همچنین میگوید رویکرد تجاری گالری به ندرت به هنر لطمه میزند: «i8 برند خود را بر اساس صداقت با هنر بنا کرده است. گاهی واقعیتها باید رعایت شوند، اما هرگز ارزش هنر کاهش نمییابد»
بیریگزدوتیر درباره اینکه آیا سابقه هنرمندی باعث میشود کسی دلال بهتری شود، پاسخ میدهد: «بله، به تمام دلایل فوق.» او میگوید ارتباط مستقیم با هنرمند و تصمیمگیری مشترک، امکان حفظ توازن بین صداقت و پایداری را فراهم میکند.
این تعادل همچنین نحوه برخورد با کلکسیونرها را شکل میدهد. آکرمن میگوید: «کلکسیونرها اغلب تخفیف میخواهند و من باید یادآوری کنم که در آن سوی کار، یک انسان فعالیت میکند. زندگی هنرمند به نظر آسان میآید، اما تعهد به هنر تقریباً صومعهای است»
گلادستون دفاع از هنرمندان را محور کار خود میداند: «هنگام هنرمند بودن، دفاع از خود سخت بود، اما برای هنرمندانی که با آنها کار میکنم، به نیازها، خانواده و هزینههایشان فکر میکنم و دفاع از آنها طبیعی میشود»
سابقه هنرمندی میتواند درک و ارتباط را عمیقتر کند، اما تضمین موفقیت نیست. گلادستون میگوید: «هر کسی میتواند دلال خوبی باشد، مهم وفاداری به چشمانداز، ساختن جامعه و تلاش سخت است.» آکرمن اضافه میکند: «موفقیت گالری تا حد زیادی خاص است و چیزهایی هم هست که خود به خود رخ میدهد. مهم نیت است. اگر به نیازهای واقعی هنرمندان نزدیک بمانید، آن انرژی به بیرون میتابد»
نیکولاس شافهاوزن، مدیر گالری KIN در بروکسل، بر تنوع هویت تأکید دارد: «گالریدار باید چندین هویت داشته باشد که امکان تعامل با هنرمندان، کیوریتورها و کلکسیونرها را فراهم کند.» او همچنین میگوید هنر او بیشتر در حساسیت، انتخاب و ریسکپذیری نمود پیدا میکند.
در نهایت، چه در لسآنجلس، لندن، نیویورک، بروکسل یا ریکیاویک، این گالریداران ساختارهایی ایجاد کردهاند که به دیگران امکان خلق آثار میدهد. آرنارسون میگوید: «گالریدارانی که زمانی هنرمند بودهاند، حساسیت متفاوتی دارند، اما تنها اگر اضطرابشان از بین رفته باشد»

