• برابر با : 18 - ربيع ثاني - 1447
  • برابر با : Friday - 10 October - 2025
کل اخبار 5454اخبار امروز : 1
7

رضا یحیایی؛ رودخانه‌ای در جریان هنر معاصر ایران

  • کد خبر : 12080
  • 21 سپتامبر 2025 - 10:13
رضا یحیایی؛ رودخانه‌ای در جریان هنر معاصر ایران

رضا یحیایی، هنرمند برجسته معاصر، سال ۱۳۲۷ در بابل به دنیا آمد؛ شهری که برای او نه فقط محل تولد، بلکه زادگاه خیال و سرچشمه الهام است. او از همان کودکی با جعبه‌ای آبرنگ زبان تازه‌ای برای بیان یافت. بعدها بارها می‌گوید: «من با رنگ شروع کردم به حرف زدن، چون کلمات کافی نبودند.» این […]

رضا یحیایی، هنرمند برجسته معاصر، سال ۱۳۲۷ در بابل به دنیا آمد؛ شهری که برای او نه فقط محل تولد، بلکه زادگاه خیال و سرچشمه الهام است. او از همان کودکی با جعبه‌ای آبرنگ زبان تازه‌ای برای بیان یافت. بعدها بارها می‌گوید: «من با رنگ شروع کردم به حرف زدن، چون کلمات کافی نبودند.» این کشش درونی، همراه با محیط فرهنگی پرجنب‌وجوش بابل ـ که به‌دلیل تبعید معلمان و روشنفکران سیاسی به شهری زنده و اندیشمند بدل شده بود ـ مسیر او را به سمت هنر هموار کرد. در نوجوانی نخستین گالری خود، «زرد»، را تأسیس کرد و چهار سال آن را اداره نمود. این تجربه آغازگر مواجهه او با دنیای حرفه‌ای هنر شد، اما رؤیای او فراتر از مرزهای بابل و ایران بود.

هجده‌ساله بود که تصمیم گرفت راهی اروپا شود؛ خانه‌اش را فروخت تا هزینه سفر را تأمین کند و بی‌هیچ پشتوانه‌ای قدم در مسیری پرحادثه گذاشت. نخست به ایتالیا رفت و سال‌ها در شهرهای مختلف از فلورانس تا میلان و بولونیا، معماری، نقاشی و مجسمه‌سازی آموخت. در آکادمی کرارا چهار سال به تراش سنگ پرداخت و تجربه عمیقی در شناخت ماده و تکنیک کسب کرد. سپس به فرانسه رفت و در دانشگاه سوربن پاریس دکترای هنر گرفت. رساله او با عنوان «زبان مجسمه، زبان فیگور، زبان جان» بیانگر نگاه فلسفی‌اش به هنر است؛ نگاهی که همواره در آثارش بازتاب می‌یابد.

پس از بازگشت به ایران، به مدت پنج سال ریاست مرمت موزه ایران باستان را بر عهده داشت و سپس معاونت دانشگاه جندی‌شاپور اهواز را در دست گرفت و به تدریس مشغول شد. او در این جایگاه نه‌تنها به بازسازی آثار تاریخی می‌پردازد، بلکه مرمت را گفت‌وگویی میان گذشته و حال می‌بیند؛ کوششی برای زنده کردن حافظه تاریخی و پیوند آن با زندگی امروز. همزمان تدریس در دانشگاه تهران را آغاز کرد و تلاش می‌کند پلی میان سنت‌های ایرانی و شیوه‌های مدرن اروپایی ایجاد کند.

ماده، زندگی و زن؛ سه محور در آثار یحیایی

یحیایی باور دارد که برای خلق اثر واقعی باید از ماده آغاز کرد. سنگ، فلز، چوب و حتی مواد دورریختنی برای او زبان‌هایی تازه هستند. می‌گوید: «هر سنگ و هر فلز چیزی برای گفتن دارد. وظیفه من فقط شنیدن است». این گوش سپردن به ماده، او را به زبانی آزاد و ارگانیک رسانده که فراتر از فرم‌های کلاسیک است. مجسمه‌های سنگی الهام‌گرفته از طبیعت شمال، با خطوط نرم و قدرتمند، نمونه‌ای از این رویکرد هستند. او همزمان به نقاشی روی آورده و با رنگ‌های آبرنگ و روغن، تضادهای زندگی شهری، تلاطم و تغییر را بر بوم می‌نشاند.

در دهه‌های بعد، به هنر چیدمان و محیطی پرداخته است. برای او اثر هنری فقط در قاب یا حجم محدود خلاصه نمی‌شود؛ نور، صدا، حرکت و حتی حضور مخاطب بخشی از اثر هستند. نخستین تجربه‌های چیدمانی‌اش در دانشگاه تهران شکل گرفت، جایی که دانشجویان نه‌تنها تماشاگر، بلکه بخشی از روایت می‌شدند. این نگاه او را به یکی از پیشگامان هنر چیدمان در ایران بدل ساخته است.

زن، زمین و تولد از مهم‌ترین محورهای آثار اوست. او با الهام از الهه‌های باستانی، زن را نماد باروری و استمرار حیات می‌داند. در آثارش، فرم زنانه جایگاهی بنیادین دارد. مجسمه عظیم او در برج میلاد، با وزن ۱۳ تن و الهام‌گرفته از چهار عنصر آب، باد، خاک و آتش، نمونه‌ای آشکار از این جهان‌بینی است.

نمایشگاه‌های یحیایی در ایران و اروپا همیشه چیزی بیش از نمایش صرف هستند. او هر نمایشگاه را چون روایتی کامل می‌بیند که تابلوها و مجسمه‌ها جمله‌های آن را می‌سازند. مخاطب برای او صرفاً بیننده نیست، بلکه شریک تجربه است. در دهه ۱۳۷۰ حضورش در صحنه بین‌المللی پررنگ‌تر شد و آثارش در کنار هنرمندان جهانی به نمایش درآمدند. با این حال، نگاه او همواره به ریشه‌های ایرانی متصل مانده است؛ استفاده از مصالح بومی، بازخوانی نقش‌مایه‌های کهن و پیوند گذشته با حال، آثارش را هویتی خاص بخشیده است.

اما میراث یحیایی تنها در آثارش خلاصه نمی‌شود. او معلمی پرشور است که به نسل جوان می‌آموزد هنر ترکیبی از شهامت، تجربه و صداقت است. باور دارد اگر تنها تکنیک داشته باشی و قلبت خاموش باشد، هنرت بی‌روح است و اگر فقط احساس داشته باشی و مهارت نداشته باشی، اثرت ناقص خواهد بود. همین نگاه سبب شده شاگردانش مسیر خود را با جسارت و خلاقیت دنبال کنند.

فلسفه او پیوندی عمیق میان هنر و زندگی است. زندگی برایش همچون رودخانه‌ای جاری است که نمی‌توان جلوی آن را گرفت. حادثه و پیشامدهای غیرمنتظره را دشمن نمی‌بیند، بلکه آموزگاری می‌داند که مسیر هنر و زندگی را شکل می‌دهد. به همین دلیل آثارش سرشار از پرسش‌اند؛ پرسش‌هایی درباره انسان، تاریخ، طبیعت و زمان. پاسخ این پرسش‌ها نه در کلمات، بلکه در مجسمه‌ها، تابلوها و چیدمان‌های اوست.

امروز، آثار رضا یحیایی در موزه‌ها، گالری‌ها و فضاهای شهری حضور دارند و همچنان الهام‌بخش نسل‌های تازه هستند. میراث او فراتر از مرزهاست؛ پلی میان سنت و مدرنیته، میان فرد و جامعه، و میان زمین و آسمان. او نشان می‌دهد که هنر چیزی بیش از زیبایی است؛ ابزاری است برای شناخت، تجربه و فهم زندگی. رودخانه‌ای که در بابل آغاز شد، هنوز جاری است؛ در آثارش، در شاگردانش، و در حافظه هنر معاصر ایران.

هجده‌ساله بود که تصمیم گرفت راهی اروپا شود؛ خانه‌اش را فروخت تا هزینه سفر را تأمین کند و بی‌هیچ پشتوانه‌ای قدم در مسیری پرحادثه گذاشت. نخست به ایتالیا رفت و سال‌ها در شهرهای مختلف از فلورانس تا میلان و بولونیا، معماری، نقاشی و مجسمه‌سازی آموخت. در آکادمی کرارا چهار سال به تراش سنگ پرداخت و تجربه عمیقی در شناخت ماده و تکنیک کسب کرد. سپس به فرانسه رفت و در دانشگاه سوربن پاریس دکترای هنر گرفت. رساله او با عنوان «زبان مجسمه، زبان فیگور، زبان جان» بیانگر نگاه فلسفی‌اش به هنر بود؛ نگاهی که همواره در آثارش بازتاب یافت.

پس از بازگشت به ایران، به مدت پنج سال ریاست مرمت موزه ایران باستان را بر عهده داشت و سپس معاونت دانشگاه جندی‌شاپور اهواز را در دست گرفت و به تدریس مشغول شد. او در این جایگاه نه‌تنها به بازسازی آثار تاریخی پرداخت، بلکه مرمت را گفت‌وگویی میان گذشته و حال می‌دید؛ کوششی برای زنده کردن حافظه تاریخی و پیوند آن با زندگی امروز. همزمان تدریس در دانشگاه تهران را آغاز کرد و تلاش نمود پلی میان سنت‌های ایرانی و شیوه‌های مدرن اروپایی ایجاد کند.

ماده، زندگی و زن؛ سه محور در آثار یحیایی

یحیایی باور دارد که برای خلق اثر واقعی باید از ماده آغاز کرد. سنگ، فلز، چوب و حتی مواد دورریختنی برای او زبان‌هایی تازه بودند. می‌گفت: «هر سنگ و هر فلز چیزی برای گفتن دارد. وظیفه من فقط شنیدن است». همین گوش سپردن به ماده، او را به زبانی آزاد و ارگانیک رساند که فراتر از فرم‌های کلاسیک است. مجسمه‌های سنگی الهام‌گرفته از طبیعت شمال، با خطوط نرم و قدرتمند، نمونه‌ای از این رویکرد بودند. او همزمان به نقاشی روی آورد و با رنگ‌های آبرنگ و روغن، تضادهای زندگی شهری، تلاطم و تغییر را بر بوم نشاند.

در دهه‌های بعد، به هنر چیدمان و محیطی پرداخت. برای او اثر هنری فقط در قاب یا حجم محدود خلاصه نمی‌شد؛ نور، صدا، حرکت و حتی حضور مخاطب بخشی از اثر بودند. نخستین تجربه‌های چیدمانی‌اش در دانشگاه تهران شکل گرفت، جایی که دانشجویان نه‌تنها تماشاگر، بلکه بخشی از روایت می‌شدند. این نگاه او را به یکی از پیشگامان هنر چیدمان در ایران بدل ساخت.

زن، زمین و تولد از مهم‌ترین محورهای آثار اوست. او با الهام از الهه‌های باستانی، زن را نماد باروری و استمرار حیات . به همین دلیمی داند.در آثارش، فرم زنانه جایگاهی بنیادین دارد. مجسمه عظیم او در برج میلاد، با وزن ۱۳ تن و الهام‌گرفته از چهار عنصر آب، باد، خاک و آتش، نمونه‌ای آشکار از این جهان‌بینی است.

نمایشگاه‌های یحیایی در ایران و اروپا همیشه چیزی بیش از نمایش صرف بودند. او هر نمایشگاه را چون روایتی کامل می‌دید که تابلوها و مجسمه‌ها جمله‌های آن را می‌ساختند. مخاطب برای او صرفاً بیننده نبود، بلکه شریک تجربه بود. در دهه ۱۳۷۰ حضورش در صحنه بین‌المللی پررنگ‌تر شد و آثارش در کنار هنرمندان جهانی به نمایش درآمدند. با این حال، نگاه او همواره به ریشه‌های ایرانی متصل بود؛ استفاده از مصالح بومی، بازخوانی نقش‌مایه‌های کهن و پیوند گذشته با حال، آثارش را هویتی خاص بخشید.

اما میراث یحیایی تنها در آثارش خلاصه نمی‌شود. او معلمی پرشور بود که به نسل جوان آموخت هنر ترکیبی از شهامت، تجربه و صداقت است. باور داشت اگر تنها تکنیک داشته باشی و قلبت خاموش باشد، هنرت بی‌روح است و اگر فقط احساس داشته باشی و مهارت نداشته باشی، اثرت ناقص خواهد بود. همین نگاه سبب شد شاگردانش مسیر خود را با جسارت و خلاقیت دنبال کنند.

فلسفه او پیوندی عمیق میان هنر و زندگی بود. زندگی برایش همچون رودخانه‌ای جاری است که نمی‌توان جلوی آن را گرفت. حادثه و پیشامدهای غیرمنتظره را دشمن نمی‌دید، بلکه آموزگاری می‌دانست که مسیر هنر و زندگی را شکل می‌دهد. به همین دلیل آثارش سرشار از پرسش‌اند؛ پرسش‌هایی درباره انسان، تاریخ، طبیعت و زمان. پاسخ این پرسش‌ها نه در کلمات، بلکه در مجسمه‌ها، تابلوها و چیدمان‌های اوست.

امروز، آثار رضا یحیایی در موزه‌ها، گالری‌ها و فضاهای شهری حضور دارند و همچنان الهام‌بخش نسل‌های تازه‌اند. میراث او فراتر از مرزهاست؛ پلی میان سنت و مدرنیته، میان فرد و جامعه، و میان زمین و آسمان. او نشان داد که هنر چیزی بیش از زیبایی است؛ ابزاری است برای شناخت، تجربه و فهم زندگی. رودخانه‌ای که در بابل آغاز شد، همچنان جاری است؛ در آثارش، در شاگردانش، و در حافظه هنر معاصر ایران.

لینک کوتاه : https://hadafpress.ir/?p=12080

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

برچسب‌ها