تصور کنید مقابل یک اثر هنری ایستادهاید. کسی کنار شما زمزمه میکند: «این که شبیه به فلان اثر دیگر است، این کپی است!» این جمله ممکن است ذهن شما را درگیر کند، اما تاریخ هنر نشان میدهد که مرز بندی مشخصی نمیتوان قائل شده یا شاید آنقدر صفر سیاه یا سفید نباشند. بخصوص وقتی می دانیم هنرمندان بزرگ آثار گذشته را دیده، مطالعه کردند و حتی گاهی کپی به عنوان مشق نیز کردهاند. با این وضع ممکن است با این پرسش کلیدی مواجه شویم که مرز بین کپی، تأثیرپذیری کجاست؟ بدیهی است پاسخ به این سؤال ، مسیر رشد هنرمند و تفاوت بین تقلید کور و خلاقیت را روشن میکند.
«کپی» در هنر به معنای بازتولید مستقیم یک اثر بکار برده میشود، آنهم بدون تغییر ،دخل و تصرف و یا خلاقیت شخصی. رومیها از مجسمههای یونانی بخاطر ارزش زیبائی «کپی» های متعدد برای ثروتمندان و سیاستمداران ساختند ، و این موجب شد بخاطر نابودی مجسمه اصل دیسک انداز یا دیسک پران اثر مایرون ، نسخه های «کپی» آن را در دسترس داشته باشیم. در دوره رنسانس همواره آثار قدیم یونان و رُم نیز مورد مطالعه و مشق «کپی» هنرجویان قرار می گرفت و بدیهی بود این تمرین ها تاثیراتی بر هنر آموزان و هنرجویان داشت.
در مقابل کسانی که به شدت به «کپی» کاری از آثار پیشینیان سرگرم بودند ، هنرمندان جسور با تمرین و ممارست و مطالعه ، بدنبال بازتولید نبودند ، به عنوان نمونه: میکلآنژ ، که ابتدا آثار کلاسیک یونانی را کپی و مطالعه می کرد، اما در نهایت در اثر مشهورش«داوود» فرم و ایستائی و ترکیب بندی (کنتراپاستو)خودش را یافت. رودن (مجسمه ساز -ق19م) بشدت تحت تاثیر از فرم و ژست و بافت سنگ آثار میکلآنژ قرار میگیرد با این حال زبان اکسپرسیو منحصر به فرد خود را در انوره دوبازاک بنمایش می گذارد.
هنرمند خلاق در خلاء رشد نمی کند، ذهن هنرمند تحت تأثیر آثار دیگر شکل میگیرد، بدون اینکه خودش به یادآورد کدام اثر الهامبخش بوده، گاه این «تاثیر» آگاهانه ممکن است باشد و گاه نا آگاهانه .
در نهایت، میتوان گفت «کپی»، «تأثیرپذیری» و از آنِ خودسازی سه مرحله پیوسته در مسیر خلاقیتاند. «کپی» تمرین است، «تأثیرپذیری» الهام است و از آنِ خودسازی نقطهای است که هنرمند زبان منحصر به فرد خود را مییابد. آنچه اثر را یگانه و بی بدیل میسازد، نه نفی گذشته، بلکه عبور خلاق از آن است؛ جایی که تاریخ و تجربه درونی هنرمند به هم میرسند و اثری نو پدید میآورند.