مجسمههای شهری در ذات خود باید هویتساز، الهامبخش و بخشی از حافظهی جمعی یک شهر باشند. آنها قرار است زیبایی را در زندگی روزمره جاری و ساری کنند و از همه مهم تر معیارهای ذائقه عمومی را ارتقا بخشند.
اما آنچه این چهار دهه افتاده، نصب برخی مجسمه هایی است که از قضا کم هم نیستند این کارکرد هایی که برشمردیم ، را ندارد بلکه زخمی ماندگاراند بر شهر و روان شهروندان .
در این مجسمه ها ، مشکل فقط «نازیبا بودن» یک اثر نیست بلکه برخی از آثار به غایت نازیبا هستند و چندی پیش حتی اعتراضاتی از کاربران فضای مجازی را در پی داشت . اما نصب این مجسمههای بیکیفیت در فضای عمومی آسیب هایی با خود همراه دارد، این کارهای نازیبا وقتی در فضای عمومی قرار گرفتند، خود را به دید شهروندان تحمیل میکنند. این اجبارِ دیدن باعث دلسردی و دلزدگی میشود و حتی به مرور حساسیت نسبت به زیبایی را هدف قرار داده و رفته رفته آنرا از میان میبرد و این برای جامعهای که نیازمند پرورش ذوق و خلاقیت است، سودمند که نیست بلکه بسیار زیانبار و متضرر است.
این وضعیت ماحصل نبود مدیریت هنری درست-شهری- و حضور واسطهها و عاملین غیرمتخصص است. تصمیمگیران و مسئولان طراحی شهری کمتر از مشورت هنرمندان و صاحبنظران بهره میگیرند و بسیار دیده شده که پروژهها اغلب به دست پیمانکارانی میافتد که نه شناختی از هنر و مواد و متریال دارند، نه تسلطی بر تکنیک و مواد. نتیجه ، آثاری بیهویت و ناپایدار است که سرمایه مالی و فرهنگی کشور را به هدر داده.
پیامدهای این روند، تنها در عرصه زیباییشناسی باقی نمیماند. از یک سو، به اعتبار و جایگاه صنف مجسمهسازان آسیب میزند؛ هنرمندان توانا و باسواد را به حاشیه میراند و میدان برای کارهای نازل و فرومایه باز میماند. از آسیبهای دیگراکران این کارهای با کیفیت پایین به وندالیسم دامن میزند، تجربه نشان داده که آثار دوستداشتنی و حرفهای مورد احترام مردم قرار میگیرند، اما مجسمههای بیارزش هیچگاه احترام نمیآفرینند و در برابر تخریب آسیبپذیرتر خواهند بود.
در همین حال ، سلیقه جامعه در تناقضی آشکار پیش میرود: ذوق و سلیقهی شهروندان در زندگی شخصی ـ از وسائل خانه، دکور ، اشیا، طراحی داخلی خانه تا طراحی های خودرو ـ رو به رشد است، اما شهروندان در فضای عمومی با کارهایی مواجه میشوند که گاه فاقد ابتداییترین اصول زیباییشناسی هستند. این شکاف خود به احساس بیگانگی شهروندان از شهر خودشان دامن میزند و پیامدهایی مانند کاهش حس مشارکت شهروندی و عدم تعامل مردم با شهر خواهد شد.
حقیقتا راهحل، پیچیده نیست: تشکیل شوراهای تخصصی هنری در شهر و برگزاری فراخوانهای شفاف ورقابتی، توجه به جانمایی درست و الزام به رعایت استانداردهای فنی و هنری. اگر شهرداریها و مدیران شهری به جای سلیقه فردی و منافع کوتاهمدت، به خرد جمعی متخصصان اعتماد کنند، مجسمهها میتوانند بهجای زخم بر ذائقه و سلیقه شهروندان، مرهم باشند؛ آثار خوب مجمسه ولو به تعداد کم نشانههایی الهامبخش اند که هم زیبایی میآفرینند و هم حس تعلق به شهر را تقویت میکنند.